You are currently browsing the monthly archive for سپتامبر 2008.
دیگه داشت پیر میشد، انقدر به تنهایی فکر میکرد و غصه میخورد که حتی صدای کسانی رو که می خواستند با او دوست بشوند رو هم نشنید
Advertisements
مینیمال و وبگردی های من
You are currently browsing the monthly archive for سپتامبر 2008.
دیگه داشت پیر میشد، انقدر به تنهایی فکر میکرد و غصه میخورد که حتی صدای کسانی رو که می خواستند با او دوست بشوند رو هم نشنید
دیدگاههای اخیر